اهميت مباشرت با دوستان الهي

اهميت مباشرت با دوستان الهي

تأثیر دوستان و دشمنان حقیقی

شیطان انسان را از خیر جدا می کند

کلید واژه ها:دوست حقیقی، دشمن حقیقی ، منابع خیر، منابع شر، شیطان

تأثیر دوستان و دشمنان حقیقی

سوره مباركه يوسف، دوستان حقيقى و دشمنان واقعى را به انسان شناسانده است. اگر زلف زندگى انسان، به دوستان واقعى او گره بخورد، رابطه اى ميان او و منابع خير كامل ايجاد مى شود كه باعث انتقال خير و نيكى و احسان خاص ايشان به انسان مى گردد. در سايه اين انتقال است كه انسان خاك نشين، به انسان عرشى و ملكوتى تبديل مى شود، اما اگر زلف حيات انسان به دشمنان او گره بخورد، ميان او و منابع شر گره خورده است و باعث اخلال در حالات روان انسان مى شود و انسان را به منبع شر تبديل مى كند و او را بى نهايت زير صفر مى كشاند:

«ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ»[1]

آن گاه او را[به سبب گناهكارى]به[مرحله]پست ترين پستان بازگردانيم.

أسفل، أفعل تفضيل است؛ مانند خوب و خوب تر كه خوب تر أفعل تفضيل است؛ مثلاً خداوند درباره پاداش اعمال مى فرمايد:

«بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»[2]

پاداششان را بر پايه بهترين عملى كه همواره انجام مى داده اند، مى دهيم.

هشتاد سال نماز را به اندازه بهترين نماز او مى دهيم. ملاك، بهترين عمل است.

يكى از موارد أفعل تفضيل همين جا است كه اگر گناه كاران جبران نكنند، بدى هاى آنان را برمى گردانيم و ايشان را به پست ترين درجه بازمى گردانيم كه ديگر جايى براى پستى بيش تر ندارد. اگر بتوان با چشم دل، معناى عينى أسفل السافلين را ديد، همان لحظه، قلب انسان از ترس مى ايستد. خود انسان، به دشمن راه مى دهد كه اين قدر او را به هم بريزد تا از پَست ها هم پَست تر شود. نمونه اين شيطان را خداوند در سوره مباركه فرقان، ضمن يك داستان بيان كرده است كه متأسفانه اين نوع شيطان در كشور ما نيز در همه شؤون هست.

شیطان انسان را از خیر جدا می کند

داستان اين است كه يكى از نام هاى كتاب خدا «ذكر» است:

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ»[3]

يعنى اين كتاب، حقايق شهودى را به شما يادآور مى شود. ياد خدا، قيامت، صراط و پرونده اعمال گذشته و آينده.

انسانى كه از قرآن بريده شود، فراموش كار و غافل مى شود و يك ذره اى در اين فضا نمى تواند به سوى خدا برود.

يك نفر پول دار مى خواست سفره اى بيندازد. پيش خود فكر كرد كه سران قوم و خويشان خود را هم دعوت كند. يكى از اين سران، پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) بوند. گفت: دلم مى خواهد براى ناهار تشريف بياوريد. رسول خدا(صلي الله عليه و آله وسلم) فرمود: اين خانه بت پرست است. من از غذاى او نمى خورم، ولى چون دعوت كردى، مى آيم. او گفت: ميهمان به خانه من بيايد، ولى چيزى نخورد؟ اين براى من كشنده است. سپس گفت: من چه كار كنم تا شما بياييد و از اين سفره، غذا بخوريد؟ حضرت گفت: مسلمان شو و شهادت به توحيد و رسالت من بده و بگو كه از همه معبودهاى باطل و فرهنگ هاى منفى بريدم. حضرت آمدند، غذا خوردند و رفتند.

فردا عاص بن وائل به اين شخص گفت: شنيده ام كه ميهمانى داشتيد و اين آقا را هم دعوت كرده اى و مسلمان هم شده اى. گفت: بله. عاص گفت: من و دوستانم قصد داريم رابطه خود را با تو قطع كنيم.

«الَّذِى يُوَسْوِسُ فِى صُدُورِ النَّاسِ»[4]

آنكه همواره در سينه هاى مردم وسوسه مى كند.

اى بى چاره! همه را رها كردى و رفتى؟ در همين جا است كه خداوند مى فرمايد: سختى و تنهايى را تحمل كن! چند روز ديگر، اسلام جهان گير مى شود. به اين چند موج ظاهرى فريب نخور. اين، نقطه خطرناكى است كه انسان در اين نقطه تصميم بگيرد. همه اين جهنمى ها از همين نقطه جهنمى مى شوند.

گفت: نه، من با شما هستم. عاص گفت: پس كار ديروز خود را جبران كن و به مسجد الحرام برو و سجده پيامبر كه تمام شد، به صورت او آب دهان بينداز. شيطان؛ يعنى كسى كه انسان را از خير و كرامت و ارزش داران قيچى مى كند، اما كار دوست، وصل كردن است:

  • تو براى وصل كردن آمدىنى براى فصل كردن آمدى[5]

هيچ پيامبرى براى فصل كردن نيامده است، اما شيطان همه را از تو مى بُرد.

مرحوم نراقى، در كتاب «خزائن» و «طاقديس»، اين مطلب را به صورت نثر و نظم بيان كرده است:

<
  • ديد موسى كافرى اندر رهىپير گبرى و كافرى و گمرهى
  • گفت: اى موسى! از اين ره تا كجامى روى و با كه دارى
  • گفت موسى: مى روم تا كوه طورطور نه، بل قلزم درياى نور
  • مى روم تا راز گويم با خداعذر خواهم از گناهان شما
  • گفت: اى موسى! توانى يك پيامبا خداى خود زمن گويى تمام
  • گفت موسى: هان پيامت چيست گوگفت: از من با خداى خود بگو
  • گو فلان گويد كه چندين گير و دارهست من را از خدايى تو عار
  • نى خدايى تو نه من هم بنده امنى ز بار روزى ات شرمنده ام
  • گر تو روزى مى دهى هرگز مدهمن نخواهم روزى ات، منت مده
  • زين سخن آمد دل موسى به جوشگفت با خود من چه گويم حق خموش
  • شد روان تا طور با حق راز گفتراز با يزدان بى انباز گفت
  • چون كه فارغ شد در آن خلوت ز رازخواست تا گردد به سوى شهر باز
  • گفت حق: كو آن پيام بنده ام؟گفت موسى: من از آن شرمنده ام
  • گفت: رو از من بر آن تند خوپس ز من اول سلامى باز گو

اين طرف، هر چه هست، ادب است و آن طرف، بى ادبى.

  • پس بگو: گفتت خداى دلخراشگر تو را عار است ازما عار باش
  • ما نداريم از تو عار و ننگنيست ما را با تو خشم و جنگ
  • گر نخواهى روزى ام من مى دهمروزى ات از سفره فضل و كرم
  • جود او عام است و فيض او امينلطف او بى انتها رحمش قويم
  • خلق طفلانند او باشد دايه اودايه اى بس مهربان و نيك خو
  • كودكان گاهى به خشم و گه به نازاز دهان پستان بيندازند باز
  • دايه پستانشان نهاند بر دهنهين مكن ناز اى انيس جان من!

اين پيرمرد هم مثل كودك شش ماهه است.

  • چون كه موسى باز گشت از كوه طورطور نى بل قلزم درياى نور
  • گفت با كافر با كليم اندرگفت موسى آن چه حق فرمود
  • زنگ كفر از آيينه جانش زدودآن جوابش صيقل خوش رنگ بود
  • بود گمراهى ز ره افتاده پستآن جوابش بود آواز جرس
  • سر به زير انداخت لختى شرمگيندستى بر چشم و چشمش بر زمين
  • گفت هين موسى! دهانم دوختىوز پشيمانى تو جانم سوختى
  • من چه گفتم اى كه روى من سياهوا حيا وا اى خدا وا خجلتا!
  • موسى او را يك سخن تعليم كرداين بگفت و جان به حق تسليم كرد

حجة الاسلام و المسلمین انصاريان


[1]. تين: 5.

[2]. نحل:96.

[3]. حجر: 9.

[4]. ناس: 5.

[5]. مثنوى معنوى، مولوى.

 

جدیدترین ها در این موضوع

نبوت در نهج البلاغه

نبوت در نهج البلاغه

همچنين در هدف اين پيام بحث مى كنيم، آيا هدف در اين حادثه چه بود: رفاه زندگى مادي، برداشتن فاصله طبقاتي، بالا بردن سطح انديشمندى و هوشمندي، مخالفت با قدرتها، با توجه به قدرتها؟، اينها سوالهائى ست كه براى شناختن آن حادثه، حادثه اى كه بى گمان يك واقعيت اجتماعى به حساب مى آيد، لازم است و پاسخ به اين سوالها روشنگر آن حادثه خواهد بود.
 ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغهʂ)

ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(2)

حضرت در خطبه اى ديگر اين نكته را متذكر مى شوند كه پيامبراكرم صلوات الله عليه در زماني ظهور نمودند كه هيچ پيامبر ديگرى حضور نداشته است." أرسله على حين فترة من الرسل، و طول هجعة من الأمم، و انتفاض من المبرم... ذلك القرآن فاستنطقوه."؛ خداوند پيامبر(ص) را هنگامى فرستاد كه پيامبران حضور نداشتند، و امت ها در خواب غفلت بودند، و رشته هاى دوستى و انسانيت از هم گسسته بود.
 نبوت شناسی

نبوت شناسی

پزشك امت رسول الله صلى الله عليه و آله طبيب دوار بطبه، قدا حكم مراهمه، و اءحمى مواسمع، يضع ذلك حيث الحاحة اليه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پزشكى است سيار كه با طب خويش ‍ همواره به گردش مى پردازد و مرهم ها را به خوبى آماده ساخته و به هنگام نياز آنها را به كار مى برد.
No image

ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(1)

پس از قرن ها تحقيق و بررسى درباره مسائل ديني، هنوز پرده از اسرار بسيارى از آنها برداشته نشده است، كه از جمله آنها اسرار نهفته نبوت و بعثت است، اگرچه از ظواهر آيات قرآن مى توان استفاده كرد كه بعثت پيامبران الهي، به ويژه پيامبراسلام صلى الله عليه و آله داراى اهدافى مى باشد. با توجه به آيات الهى به برخى از اهداف بعثت انبياء اشاره مى نمائيم.
 بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين علیه السلام

بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين علیه السلام

آنان را در بهترين وديعتگاه به امانت نهاد و در شريف ترين قرارگاه جاي داد. آنان را از اصلاب كريم به رحم هايي پاكيزه منتقل گردانيد. هرگاه يكي از آنان از جهان رخت برمي بست ديگري براي اقامة دين خدا جاي او را مي گرفت. تا كرامت نبوت از سوي خداوند پاك نصيب محمد(ص) گرديد. او را از برترين معادن و عزيزترين سرزمين ها بيرون آورد؛ از درختي كه پيامبرانش را از آن برآورده، و امينان وحي خود را از آن گلچين كرده بود.

پر بازدیدترین ها

 ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغهʂ)

ره آورد بعثت از منظر نهج البلاغه(2)

حضرت در خطبه اى ديگر اين نكته را متذكر مى شوند كه پيامبراكرم صلوات الله عليه در زماني ظهور نمودند كه هيچ پيامبر ديگرى حضور نداشته است." أرسله على حين فترة من الرسل، و طول هجعة من الأمم، و انتفاض من المبرم... ذلك القرآن فاستنطقوه."؛ خداوند پيامبر(ص) را هنگامى فرستاد كه پيامبران حضور نداشتند، و امت ها در خواب غفلت بودند، و رشته هاى دوستى و انسانيت از هم گسسته بود.
 فلسفه بعثت نبوي با تأكيد بر نهج‌البلاغه

فلسفه بعثت نبوي با تأكيد بر نهج‌البلاغه

از آنجا كه اميرالمومنين عليه‌السلام از حدود 10 سالگي تا پايان عمر پيامبر صلي‌الله عليه و آله در تمام صحنه‌ها با آن حضرت بوده لذا خود را در شناخت و شناساندن پيامبر بر ديگران مقدم مي‌داند. چنانكه در اين زمينه مي‌فرمايد: «بار خدايا، من اولين كسي هستم كه دعوت پيامبر را شنيدم و پاسخ مثبت دادم و در نماز رسول خدا كسي بر من پيشي نگرفته است
 سیمای رسول خدا از منظر نهج البلاغه

سیمای رسول خدا از منظر نهج البلاغه

در زمین دو امان و وسیله نجات از عذاب الهی بود که یکی از آنها برداشته شد، دومی را دریابید و به آن چنگ زنید. اما امانی که برداشته شد رسول خدا (ص) بود و امانی که باقی مانده استغفار است. خداوند تعالی می فرماید: خداوند آنها را عذاب نمی کند تا تو در میان آنها هستی و خداوند آنها را عذاب نمی کند در حالی که استغفار می کنند.
 نبوت در نهج البلاغه

نبوت در نهج البلاغه

ان شئتَ ثنّيتُ بموسى كليم الله حيث يقول: (ربّ انى لِما أنزلت إلىّ من خير فقير)؛ و اللهِ ما سأله الّا خبزا يأكله، لانه كان ياكل بقلة الارض. اگر بخواهى پيامبر دیگرى را به عنوان الگو نام ببرم او موسى عليه السلام است، آن گاه كه فرمود: (پروردگارا! من به آنچه از خير و نيكى برايم نازل کنى نيازمندم) به خدا سوگند، حضرت موسى عليه السلام به جز نانى كه بخورد از خدا نخواست، زيرا او گياهان زمين مى خورد.
 بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين علیه السلام

بعثت از ديدگاه اميرالمؤمنين علیه السلام

آنان را در بهترين وديعتگاه به امانت نهاد و در شريف ترين قرارگاه جاي داد. آنان را از اصلاب كريم به رحم هايي پاكيزه منتقل گردانيد. هرگاه يكي از آنان از جهان رخت برمي بست ديگري براي اقامة دين خدا جاي او را مي گرفت. تا كرامت نبوت از سوي خداوند پاك نصيب محمد(ص) گرديد. او را از برترين معادن و عزيزترين سرزمين ها بيرون آورد؛ از درختي كه پيامبرانش را از آن برآورده، و امينان وحي خود را از آن گلچين كرده بود.
Powered by TayaCMS